ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

عقد خاله بهاره

عسل مامان از دیروز و پریروز برات بگم که دیروز عقد خاله بهاره بود و رفتیم محضر عقدش کردیم با عمو سعید و شما هم عین این موش موشی ها موقعی که همه کادو میدادن از دایی جون پول گرفتی و اومدی دادی به خاله بهاره و زودی رفتی کلی عکس های خوشگل هم باهاشون انداختیم. و شب بعد شام عمو سعید اینا رفتن خونشون و خاله بهاره رم برای یه هفته واسه مهمونی و پاگشا بردن خونشون حالا مامان جونی خیلی تنها شده . آخی دلم براش میسوزه طفلی تنها شده درسته دایی بهمن فعلا هست ولی خوب همش خونه نیست که این هفته حسابی باید تند تند به مامان  جون سر بزنیم تا مبادا احساس تنهایی کنه. این دو شبم که شما اصلا با ما خونه نیومدی و پیش مامان جونی خ...
12 تير 1390

جدا نمیخوابی که نمیخوابی!

عزیزکم دیشب خواستم جات رو شب از خودم جدا کنم و تنهایی تو اتاق بخوابی اما بازم موفق نشدم نمیدونم چیکار کنم دیگه اولش جاتو تو اتاق انداختم و خودمون هم بیرون جا انداختیم بعد برات یه چراغ خواب بزرگ روشن کردم که اتاق روشن روشن بود و در هم برات باز گذاشته بودم یه دو دقیقه خوابیدی اما بعدش اومدی کنار رختخواب من و شروع کردی به صحبت کردن با من و کلی داستانایی بی سرو ته میگفتی میدونستم داری مامی رو گول میزنی که یواشی اونجا بخوابی و آخرشم دیدم نه شما بیخیال نمیشی و رفتی رختخوابتو خودت برداشتی آوردی و پیش مامی انداختی خوابیدی شیطون.   ای خدا من چیکار کنم چجوری باید جدا کرد تورو؟؟؟ ...
9 تير 1390

بالاخره آقا جون مرخص شد.

ابوالفضل جونم امروز بالاخره بعد از سه هفته آقا جون از بیمارستان مرخص شد. زیاد حالش خوش نبود خوب بالاخره تازه عمل کرده دیگه. امروز کلی با علیرضا و حسین بازی کردی خیلی بهت خوش گذشت و عصری آوردمت خونه و یه خورده غذا خوردی و خوابیدی.الانم خوابی دیگه عین موش خوابیدی. ...
2 تير 1390
1